با CPU میتونی فرار کنی یا با GPU ??!!
خرده شیشه های شکسته روی صورت شما می پاشد، کمی خونریزی دارید، سرخیو راموس تَکل خشنی روی شما رفته، از آن سو زامبی ها در حال رسیدن به شما هستند، حتی با بوگاتی هم نمی شود از دست آن ها فرار کرد. کاش این سیستم لعنتی یک کم قوی تر بهتر بود...
این ها کابوس های هر شب یک بازنده است. یک گیمر آماتور همیشه بازنده که می داند چشم راست او CPU و چشم چپش GPU است. همه چیز را توی خودش می ریزد. اوایل حتی فکر می کرد که استعدادش را ندارد یا به اندازه ی کافی تمرکز نمی کند. بعدها فهمید که هر عضو سیستم در واقع بخشی از مغز اوست.
کارت گرافیک، یعنی نردبانی که شما را از دنیای پیکسل ها به واقعیت محض می رساند، هر پله ی این نردبان یعنی فاصله و زاویه ی دید شما برای دیدن تعدادی موزاییک که هرچه از بالاتر به آنها نگاه کنی خطوط سیمانی بین آنها کمتر دیده می شود؛ شکستگی ها، شکاف ها انگار از ابتدا نبوده اند. مثل چمن اولدترافورد یک دست و یک پارچه... آنقدر طبیعی هست که شک می کنید شاید طبیعی نباشد.
نقش پردازنده اما به مانند طول و عرض و جنس نردبان و پله هایش است. هرچه پهن تر، محکم تر و مهندسی شده تر باشد، شما سریع تر و مطمئن تر بالا می روید. پایتان نمی لغزد، اعصابتان به هم نمی ریزد، دلهره ندارید. آرام و مسلط به پشت بام می رسید، آنجا یکی از زامبی منتظر شماست، یک مشت محکم برای او کافیست... ارزش همان را هم نداشت! وقت خودتان را هدر ندهید! پشت سر صدای هیاهو اولد ترافورد را پر کرده، جام لیگ قهرمانان اروپا در دستان شماست... به زودی با ماریا شاراپوآ ازدواج خواهید کرد.
مبارکتان باشد ولی ای کاش قبل از مراسم دست کم یک TUF RTX3070 O8G GAMING و یک Intel Comet Lake Core i7-10700 خریده بودید. از کت و شلوار دامادی هم واجب تر است!